پارت ۸

ا:اوپاااا
ک: بلهههه
ا: میشه امشب اینجا بخوابیییی
ک: امممم
باشه 🤭چرا ک نه🤭
و رفتم روتخت کنارش خوابیدم و یهو دیدم دوباره تو بغلم مچاله شد🥺
منم بغلش کردم و صبح با صدای آلارمش بیدار شدم
ات رو بیدار کردم و رفتم بیرون حاضر شدم
برگشتم و وقتی درو باز کردم با یه فرشته روبرو شدم
(لباس ات اسلاید بعد) (واسه سانسورا عذر میخوام من خودم سانسور نکردم خود عکسه اینطوری بود)
که داشت میکاپ میکرد
ک: خانم کوچولو حاضری؟
ا: اره بریم
و رفتیم سمت کمپانی
ا: بیبی... باید بیرون در منتظر بمونی
چون همه میشناسنت.....
ک: با کی بودی؟
ا: با تو دیگه
ک: ینی من بیبیتم؟
ا:(اشاره به راننده که یعنی کوک خفه شو داره میشنوه😂)
ک: ام چیز ینی...
باشه بیرون منتظر میمونم
وقتی رسیدیم ات رفت تو
ویو ات: (کل داستان تا الان از زبان کوک بود🙂😂)
وقتی رفتم تو کل کیوت کویینز ( cute queens: بندی که ات قراره توش دبیو کنه) اومدن پیشم
(هایری، لویین، جانگ هه، لیلی و سوزی هم تیمیای ات ان ولی ات اونی گروهه)
هایری: اونیییی دلم برات تنگ شده بودددد (هایری مکنه ی گروهه)
سوزی: اونی آماده ای؟
ا: اره اره من امادم
بریم.
رفتیم تو سالن و بعد از ۸ بار ضبط کردن بالاخره خوب تونستیم ضبطش کنیم و بعد از ضبط رفتیم دنسشو یاد گرفتیم و بعدش رفتم بیرون
زنگ زدم به کوک و گفتم بیاد دنبالم (چون کوک نمیخواست دیده بشه رفته بود تو ی کوچه پس کوچه ها)
با کوک رفتیم خونه و با تهیونگ خرذوق روبرو شدیم
ت: جونگکوک شی...
طلا فروشی خوب میشناسی؟
ا: نه.... نگو که میخوای....
ت: اره. میخوام ازش خاستگاری کنم. خیلی دوسش دارم
رفتم جلو
یقشو گرفتم و اوردم جلو و گفتم:
باشه . ولی باید یه قولی بهم بدی
ت: چ.. چی؟
ا: اگر از گل نازک تر بهش بگی... خودم میام تبدیل به گگگگلللللللل میکنمت 🙂
و ولش کردم
ک: ات
ا: بله
ک: منم این قولو بهت میدم که از گل نازکتر بهت نگم 🙂
حالا...
ویو کوک: ات رو که پیاده کردم رفتم دنبال هیونگ و من و هیونگ برای خودمون و ات و داسام حلقه خریدیم و هماهنگ کردیم که ات رو سورپرایز کنیم
ک: حالا....
دستام داشت میلرزید ولی زانو زدم و گفتم:
ات....
ایا بنده لیاقت گرفتن دستتون به عنوان همسرم رو تو دستم دارم؟ افتخار میدید؟
ات خشکش زده بود...
با چشای درشتت بهم زل زد و گفت....
پایان پارت ۸
ببخشید دیگه سعی کردم زیاد بنویسم